ابوذیـات توصیف الحروف دوبیتی وصف حروف القسم الثانی
حرف الضاد کل معنی کمل بیـه
یفرزن عوده من زوده کمل بیـه
کبیر ایواسی بالوادی کمل بیـه
المثل عند العرب شیخ الهویـه
***
حرف ضاد مکمل درون معانی است
گل خوشبو و معروف جهانی است
به سختی مـی شود نامش فرا خواند
سِر اعراب درون لفظ نـهانی است
***
حرف الطاء حرف طاهرو ناری
ابکلامـی وصفت وصفه و ناری
شمس صارالی بدروبی و ناری
یضوی الدار لا تظلم علیـه
***
حرف ط بـه پاکی مـی ستایم
به گرمـی لفظ او را مـی گشایم
منور کرد یـارانش چو خورشید
سپاس ای دوست واضح گفته هایم؟
***
حرف الظاء حرف ظاهر وعن بیـه
الفظه اباجمل ارکانـه و عن بیـه
ابظلام اللیل ناظورک و عن بیـه
تشوف اهل الصدگ من الخویـه
***
حرف ظ صدای ظاهری هست
درونش طبع خاص دلبری هست
تو شب های سیـاهِ دوری از دید
نوای آن زدیدت یـاوری هست
***
حرف العین عان الادب من شاف
مطر وایراوی العطشان من شاف
جربه او حس دموعک بیـه من شاف
یداوی اجروح وایزیل البلیـه
***
حرف عین ادب دردل نشان داد
به یـاران خودش آبی نـهان داد
شفا مـی داد درد عاشقی را
تولد بار دیگر را بـه جان داد
***
حرف الغین غر و انتغر وانـهار
شعل ناره ابدیـاره الیـال و انـهار
غلط سیر سفن بالبحر و انـهار
یرید القاف تهدیله الهویـه
***
حرف غین مغرور و بد اندیش
به هم پیمان راهش مـی زند نیش
سقر کرده بـه دریـا رود و بیشـه
که قاف از دیدگاهش مـی زند کیش
***
حرف الفاء شـهم فارس فسر بیـه
کریم او یکرم احبابه فسر بیـه
اخذ درب الفهم جاسر فسر بیـه
مثل فرس الحرب تهوی المنیـه
***
حرف ف شجاع و سر بـه کار است
دلش بخشنده روحش ماندگار است
به دانش روی آورده شب و روز
چو اسب جنگجو آن خود سوار است
***
حرف القاف قر واستقر و اجلی
او حرگ کلمن وگفله ابغدر و اجلی
احترم حرف الالف و ارشاه و اجلی
یود ایلم شمل ربعه او خویـه
***
حرف قاف درون دل مستقر شد
ز آتش بار دشمن درون به درون شد
احترام حرف آ درون دل چشیده
به نامش جمع یـاران مفتخر شد
***
حرف الکاف کف الظلم و الجور
کریم او ما یود الدفع و الجور
تحبه اهله او عمامـه او غرب والجور
لان صاحب فضل یحمـی الثنیـه
***
حرف ک ستم کاران فنا کرد
هم و غصه و نامردان رها کرد
عزیزو سر پناه مردمان هست
به فضل جان فدایی غم جدا کرد
***
حرف الگاف معجم ورد بلواد
ابحکمـه اخذ بیت القاف بلواد
استعماله وسع و انتشر بلواد
استقر بیت الصدیق ابلا وصیـه
***
حرف گ بدان مـهمان نشسته
به جای قاف خود درمان نشسته
همـه جا جای دیدارش نبوده
بدون اذن بی پیمان نشسته
***
حرف اللام ما الومـه واخل بیـه
ما حارب اخو خله و خل بیـه
لهیبه ما وصل واحثر وخل بیـه
ارشـه ابنار من مسه اباذیـه
***
حرف لام حرف زندگی هست
چه زیبا روی دور از بردگی هست
چه نیکو خشم خود را مـی خورد زود
لعاب او همـیشـه ماندگی هست
***
حرف المـیم مر او صعب وصفه
مو خابط و اعبره ابرمل واصفه
ذاته مثل مای العذب وصفه
صبر ما ینلهم صعب التقیـه
***
حرف مـیم وصفش خیلی سخت است
نـه شریر و نـه خیلی نیک بخت است
خدا داند درونش گنج و رنجی
به تلخی مـی گراید تخت تخت است
***
حرف النون نم نم خزن من هاد
اخذ ملبوسه خله کشف من هاد
حلیم ابتری من اثمود من هاد
ابحماسه او تابع العنده حمـیه
***
حرف نون نم نم کرده گاهی
انیس و خوش خبر دل را بـه راهی
نـه از قوم ثمود نـه هاد صفاتش
حماسه آفرید از کوه و کاهی
***
حرف الواو هادی النسب و انجاب
صریح او ما یـاذی الخلگ و انجاب
دخل ببیوت غربه او نظف وانجاب
تاج الراس یملک کل تحیـه
***
حرف واو آرام و نسب دوست
رفیق هر عیـان چون چشم وابروست
نجیب و سر زده آمد بـه خویشان
تاج سر امـین و خیلی نیکوست
***
حرف الهاء هلک کل مضر واخفاه
او لفه ابمشکلاته ابچفن واخفاه
یضل عادل کریم او حکم واخفاه
او یعیش ابخیر مسعد بالدنیـه
***
حرف ه خطر هر گز ندیده
اگر دیده کفن کارش کشیده
حکیم او حاکم و حکمش جلا گشت
زخوبان رستگاری را خریده
***
حرف الیـاء حرف منجد واهم بیـه
ابصلاتک کثر آیـاتک و هم بیـه
سرک تندعی الربک و هم بیـه
یفلش الصخر و ایشافی الاذیـه
***
حرف ی نجات آور صفاتش
نماز و روزه تابیده تو ذاتش
بیـا برخیز وقت تنبلی نیست
شفا مـی بارد از حکم نکاتش
***
حرف الپه حرف مختص و اهل له
ابمکانـه ینشر اعطوره و اهل له
اللسان اتکرمش ابلفظه و اهل له
ابحرف الباء یمر طوره ابردیـه
***
حرف پ نمایش اختصاصی
به جایش مـی نشیند با سپاسی
برای عده ای صوتش غریب است
به ب مشغول کرده دل هواسی
***
حرف الچه حرف حتما والم بیـه
اشعلامک تشرب ابکاسه و الم بیـه
دوم الشاعر ایحذفه والم بیـه
ما موجود ذکره ابکل نویـه
***
حرف چ چرا تابیده پنـهان
به درد و هجر خود شل کرده مـیدان
درون شعر وابیـاتش علم شد
نـه جایی درون حدث دارد نـه قرآن
***
حرف الژه حرف زاید و اخن بیـه
شفت کل الهجر منـه و اخن بیـه
کم مره اسهرت لجله و اخن بیـه
طلع خارج نطاق اهل الهویـه
***
حرف ژ صدایش بم بم آید
نـه هر جا درون کمالش نم نم آید
مراد از او همان گچ پژ و غربت
تو عشق و عاشقی چون کم کم آید
***
من الشاعر:
جاسم ثعلبی (الحسانی) بطلب من اساتید جامعة طهران
09/09/1393
. نعی حزین عله الاب . نعی حزین عله الاب : نعی حزین عله الاب ، نعی حزین عله الاب
[لطمـیه : آنـه زینب - jasemsalabi.loxblog.com نعی حزین عله الاب]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 22 Sep 2018 00:55:00 +0000